راز رسیدن

 لیلی زیر درخت انار نشست

درخت انار عاشق شد . گل داد ؛ سرخ سرخ

گلها انار شد ؛ داغ داغ . هر اناری هزار تا دانه داشت

دانه ها عاشق بودند ؛ دانه ها توی انار جا نمی شدند

انار کوچک بود . دانه ها ترکیدند . انار ترک بر داشت .

خون انار روی دست لیلی چکید

لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید . مجنون به لیلی اش رسید

 

خدا گفت : راز رسیدن فقط همین است

 

کافی است انار دلت ترک بخورد.

 

                           

انسان!!!

خدا گفت زمین سردش است . چه کسی می تواند زمین را گرم کند ؟

لیلی گفت من !

خدا شعله ای به او داد . لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت ، سینه اش اتش گرفت . خدا لبخند زد لیلی هم

خدا گفت : شعله را خرج کن . زمینم را به اتش بکش

لیلی خودش را به اتش کشید . خدا سوختنش را تماشا کرد

لیلی گر می گرفت  . خدا حظ می کرد

لیلی می ترسید اتش تمام شود

لیلی چیزی از خدا خواست . خدا اجابت کرد

مجنون سر رسید . مجنون هیزم اتش لیلی شد

اتش زبانه کشید . اتش ماند و زمین خدا گرم شد

خدا گفت: اگر لیلی نبود زمین من همیشه سر دش بود

لیلی نام تمام دختران زمین است

خدا مشتی خاک را بر گرفت ، می خواست لیلی بسازد

از خود  در او دمید و لیلی پیش از انکه با خبر شود ؛ عاشق شد

سالیانی است که لیلی عشق می ورزد ، لیلی باید عاشق با شد

زیرا خدا در او دمیده است و هر که خدا در او بدمد عاشق می شود

لیلی نام تمام دختران زمین است ؛ نام دیگر انسان !!!

 

 

سال نو مبارک باشه

سال نو همگی مبارک باشه . امیدوارم که سال 85 سال پر خیر و برکتی باشه و سالی مملو از عشق و شادی و موفقیت باشه واسه هر کی که دوسش دارید باشه و امیدوارم که سالی باشه که همه با هم مهربون  باشن و  دنیا رو اون جور که هستش ببینیم ...

سال 84 هم سپری شد ... با تموم خاطرات تلخ و شیرینش .. البته واسه من...  همش خونه بمونی که به هدفت برسی و واز همه خوشی هات بزنی چون خودم خواستم که موفق بشم با کلی امید و ارزو درس بخونی  در عرض کمتر از 1 دقیقه خبر دار بشی که تو کنکور کارشناسی قبول نشدی... همه برنامه و ارزوهات به هم بریزه... این خودش نصف سال گذشت ... یه  مدتشم تو خماری قبول نشدن بمونی تا کاملا باورت بشه که دیگه هیچی به هیچی ... در اخرین لحظات که مامانت داره به بزرگترین ارزوش می رسه  بگن که فعلا نمیشه تا بعد ... چقد تو ذوقی بود !!!

بقیه سالم که خودتو شاد نشون بدی که اطرافیانت غصه نخورن الکی بگی و بخندی .. ای خدا جون ..اخرای سال 84( از 25 بهمن )هم یکی سر راهت قرار بگیره که بخواد به موفقیت برسوندت ، بهت امید بده که به اهدافت می رسی.. این یه ماه اخر ظاهرا با حرفاش بهم امید داده ولی سر دو راهی قرارم داده که کار درستی می کنم یا که ...

خدای بزرگ بازم راضیم چون خودت خواستی که این سالم این طور بگذره ... خودت خوب و بد منو بهتر می دونی ... به قول یکی از دوستام  اگه خدا چیزی رو به ادم نده باید صبر کنیم چون بهترشو سر فرصت و موقع خودش میده ...پس بازم امید دارم ... بازم سعی خودمو می کنم و با یه انرژی مضاعف شروع کردم که سال 85 سال خوبی باشه ... خدا یا به امید تو

...................................................

خوشا به حال مردم با صفا

خوشا به حال انان که از مال غافلند ، زیرا که وارسته اند .

خوشا به حال انان که درد خویش را به یاد دارند ، و در ان سر مستی خویش را می جویند.

خوشا به حال انان که گرسنه ی حقیقت و زیباییند . زیرا گرسنگیشان نان می اورد ، و تشنگیشان اب گوارا .

خوشا به حال انان که مهربانند ، زیرا با همان مهربانی خویش تسلا می یابند .

خوشا به حال انان که دلی پاک دارند ، زیرا با خدا یگانه می شوند .

خوشا به حال بخشایندگان ، زیرا بخشش را نصیب می برند .

خوشا به حال صلح دهندگان ، زیرا روحشان بر فراز جنگ ساکن می شود ، و خود زمین بایر را گلستان می کنند .

خو شا به حال انان که تعقیب می شوند ، زیرا باد پا می شوند و بال و پر در می اورند.

                                                         art

 

 

 

همراز

ادم بعضی اوقات می خواد کاری انجام بده  و یا اینکه کسی رو در جریان موضوعی قرار بده  و یا اینکه حداقل با هاش دردودل کنه و ازش راهنمایی بخواد .. کلی با خودش کلنجار می ره جریانو بهش بگه  یا نه .. اخرش با هر جون کندنی که هستش دل رو به دریا میده و از سیر تا پیاز موضوع رو واسش توضیح می ده که این جور شد و اون جور شد و این طوری احساس سبکی می کنه که حداقل کسی بوده که پای حرفاش بشینه و گوش بده، و چون به طرف مقابل اعتماد داشته موضوع رو براش تعریف کرده ولی امان از روزی که زیادی اعتماد کنی ... روزی 100 بار خودتو محکوم می کنی که چرا گفتم کاشکی اصلا نمیگفتم و خودم می دونستمو خودم... نمیدونم کجای کارم اشتباه بود ولی وقتی داشتم تعریف می کردم کلی از خودم راضی بودم که جسارت پیدا کردم که رازمو بهش بگم.همیشه هم هر چیزی که پیش می امد اول از همه به اون می گفتم و.لی این بار نمیدونم چی شد که ... الانم خوشحالم از اون لحاظ که جریانو می دونه و ناراحتم از بابت اینکه انتظار همچین رفتاری ازش نداشتم ولی بازم منتظر مهربونیاشم ...

 

................................................................................................................................

چیزی تا عید نمونده .دیگه هر جا می ری نشونی از بهار داره.. خیابونا که پر ماهی قرمز شده ، کم کم خونه تکونی هم شروع شده .. امیدوارم که همه سال خوبی در پیش رو داشته باشن و همه به هدفشون برسن ...

در اخرم از دوستای گل مهربونم خیلی خیلی ممنونم که همیشه همراهم بودن و با وجود اینکه کم لطف شدم باز تنهام نذاشتن ..

از ایمان عزیزم ممنونم که همیشه همراهم بوده . از داداشی مهربونم سینای عزیز که همیشه لطف داره از نرگس و اطهر نازنینم تشکر می کنم . از ایدا جون که قلبش به اندازه ی یه دریاس. از امید که امیدوارم اینترنتش زودی درست بشه . از مهندس سهیل خیلی ممنونم. از دیونه که خودش یه دنیاس و از مازیار و ...خیلی از دوستای دیگه که از همشون ممنونم امیدوارم بتونم خوبیاتونو جبران کنم و در اخر اگه دوست خوبم دانیال مهربون این مطلبو خوند ازش خواهش می کنم که برگرده و وبلاگشو ادامه بده و امیدوارم هر جا هستش خوش و خرم باشه ...

 

 

                                               

tanha

                                             

همسفر همراه

قدم تو یه راه جدید گذاشتم بدون هیچ تجربه ای ، خیلی با خودم کلنجار رفتم که می تونم شروع کنم یا نه ؟ ... اصلا فکر نمی کردم یه روزی شروع کنم . ولی بعضی حرفا باعث دل گرمی می شه ، یا شایدم باعث اعتماد ..خدای مهربون بهم کمک کن که راهمو درست ادامه بدم  ویه روزی خدای نکرده پشیمون نباشم .. بهم قول داده کمکم می کنه.

خدای بزرگ کمکم کن که فکر نکنه که دارم ترحم می کنم . نمی خوام حس کنه که چون شرایط زندگیشو می دونم قدم تو این راه گذاشتم ... اصلا این طور نیست ..

میخوام همه  چیزو واسش جبران کنم ، میخوام یه همراه خوبی واسش باشم ، می خوام جای خالی خیلیا رو واسش پر کنم ،می خوام سفر کنم یه سفری که از عشق تا جاودانگی راه داره ، سفری از همین امروز تا هر فردای نا رسیده ، سفری از خود م تا معبود  ازت کمک می خوام !!!

  اولین جمله ای که بهم گفت این بود که : دنیا همیشه اون طوری نیست که ما می بینیم ... میخوام  کمکم کنی که دنیا رو  براش به طراوت بارون بهاری و به لطافت گلای اقاقی  کنم ..خدای عزیزهمیشه بنده ی کوچیکتم همیشه کمک کردی و هیچوقت فراموشم نکردی ...همیشه دوست دارم

 

بالهایم را گشوده ام

                         و اماده پروازم ...

                                           ایا با من همسفر خواهی شد ...

من همسفری می خواهم ، همراه.

                                          و همراهی می خواهم راهوار