همسفر همراه

قدم تو یه راه جدید گذاشتم بدون هیچ تجربه ای ، خیلی با خودم کلنجار رفتم که می تونم شروع کنم یا نه ؟ ... اصلا فکر نمی کردم یه روزی شروع کنم . ولی بعضی حرفا باعث دل گرمی می شه ، یا شایدم باعث اعتماد ..خدای مهربون بهم کمک کن که راهمو درست ادامه بدم  ویه روزی خدای نکرده پشیمون نباشم .. بهم قول داده کمکم می کنه.

خدای بزرگ کمکم کن که فکر نکنه که دارم ترحم می کنم . نمی خوام حس کنه که چون شرایط زندگیشو می دونم قدم تو این راه گذاشتم ... اصلا این طور نیست ..

میخوام همه  چیزو واسش جبران کنم ، میخوام یه همراه خوبی واسش باشم ، می خوام جای خالی خیلیا رو واسش پر کنم ،می خوام سفر کنم یه سفری که از عشق تا جاودانگی راه داره ، سفری از همین امروز تا هر فردای نا رسیده ، سفری از خود م تا معبود  ازت کمک می خوام !!!

  اولین جمله ای که بهم گفت این بود که : دنیا همیشه اون طوری نیست که ما می بینیم ... میخوام  کمکم کنی که دنیا رو  براش به طراوت بارون بهاری و به لطافت گلای اقاقی  کنم ..خدای عزیزهمیشه بنده ی کوچیکتم همیشه کمک کردی و هیچوقت فراموشم نکردی ...همیشه دوست دارم

 

بالهایم را گشوده ام

                         و اماده پروازم ...

                                           ایا با من همسفر خواهی شد ...

من همسفری می خواهم ، همراه.

                                          و همراهی می خواهم راهوار